European Centre for Zoroastrian Studies

  • Plein écran
  • Ecran large
  • Ecran étroit
  • Agrandir le texte
  • Taille par défaut
  • Rapetisser le texte
Envoyer Imprimer

دکتر خسرو خزاعی ( پرديس) ؛ چرا ایران عرب نشد؟

چرا ایران عرب نشد؟
1400سال مقاومت نیروهای میهنی در ایران در برابر استعمار فرهنگی عرب

زمانیکه ایران، پس از 1300 سال فرمانروائی در پهنه های جهان ، بدست بادیه نشینان تازی از پای در آمد ، تاریکی دهشتناکی به تمام دیار آن رخنه کرد، در نخستین سده آن دوران سیاه، خود برتر انگاری تازیان پیروز و تحقیر روزانه ایرانیان به بالاترین مرزهای خود رسیده بود . سرداران عرب مانند حجاج بن یوسف ، یزیدبن مهلب و قتیبه دهها هزار ایرانی را قتل عام کرده بودند . گرفتن مالیاتهای سنگین همگانی و مالیاتهای سرانه ویژه بنام « جزیه » از کسانی که از ننگ پزیرفتن آئین تازیان سرباز زده بودند کمر ایرانیان را شکسته بود.
تازیان نژاد پرست نیمی از کارمزد روزانه دهقانان ایرانی را که آنها را « موالی » می نامیدند نصیب خود کرده بودند و آنها را پیاده در حالیکه خود سوار بر اسب یا شتر بودند به جنگهای گوناگون برای تسخیر ملل دیگر میبردند . پارسی گوئی را تحقیر میکردند و ایرانیانی را که به عربی گفتگو نمیکردند « عجم » بچم «گنگ» لقب داده بودند . تازیان تمام مشاغل مهم اداری را با اینکه هیچگونه اطلاعی از آن نداشتند نصیب خود کرده بودند . تاریخ دان ابوالفرج اصفهانی درباره تحقیر بیش از مرز ایرانیان می نویسد « زمانی که زنی عرب با مرد ایرانی ازدواج کرد حاکم مدینه ماموری فرستاد و آن زن را ناگزیر کرد که از شوهرش طلاق بگیرد . سپس فرمان داد به آن مرد دویست تازیانه زدند که بمیرد » .
در آن دوران سیاه ، هزاران هزار کتاب خطی و نقاشی شده یعنی گنجینه سده ها پندار و اندیشه ایرانی در آتش سوخته یا به آب بسته شده بودند. در خراسان دو قبیله عرب ، یمانی و مفر ، که پس از پیروزی تازیان به آن دیار کوچ کرده و قدرت را در دست گرفته بودند ، به نوشته ابن خلدون تمام ایرانیان را از مقامهای اداری بر کنار و جای آنها را به اعراب دادند. در برابر اعتراض ایرانیان دو هزار نفر را با یک شبیخون سر بریدند . تمام نوشته های رسمی و اداری به عربی نگارش میشد و پارسی نویسی را گناهی نا بخشوده می شمردند . بسیاری از ایرانیان از ترس تحقیر یا کشته شدن نامهای عربی برای خود گزیدند و با زبانی نیمه پارسی و نیمه عربی با یکدیگر گفتگو میکردند . همین ترس باعث شد که به هر عربی ، حتی از پائین ترین قبیله « سید » به چم « آقا» لقب دهند . این لقب ، حتی به نواده های آنها هم گفته شد و تا دوران ما ادامه پیدا کرد . این درست بود که در درازای سه سده هر عربی یک « آقا » یا « سید » مطلق بود .
در چنین شرائطی بود که در سده هشتم ، بزرگترین نخبگان ، خردمندان و دلاوران ایرانی برای بازسازی آبرو و حیثیت بر باد رفته خود و برای رهائی فرهنگ و آئین تحقیر شده خود بوسیله مشتی عرب بیابانی که دانشی جز غنیمت گیری و تاراج نداشتند در جنبش رهائی بخش گرد آمدند که بعد ها بنام « جنبش آزادگان » یا « نهضت شعوبیه » شناخته شد. « جنبش آزادگان » نخستین قیام ملی ایرانیان در برابر آئین بدوی و تحمیلی تازیان و آنهمه سرافکندگی بشمار میآید .

نخستین اقدام سیاسی جنبش آزادگان

پس از تسخیر ایران بوسیله عمربن خطاب دومین خلیفه مسلمانان ، تعداد زیادی از شخصیتهای صاحب مقام و خردمند ایرانی به اسارت به مدینه برده شدند .
« جنبش آزادگان » با ایجاد ارتباط با اسرای ایرانی در مدینه در همان زمان نقشه قتل عمر را طرح ریزی کرد و آنرا بدست پیروز پارسی که تازیان به او « ابو لولو » میگفتند به اجرا گزاشت .
معدوم کردن عمر نخستین واکنش مهم سیاسی از سوی ایرانیان پس از تسخیر ایران بدست تازیان بود . واکنش تازیان در برابر این اعدام سیاسی بسیار شدید بود . آنها به انتقام خون عمر تعداد زیادی از ایرانیان از جمله هرمزان سردار معروف ساسانی را که به اسارت در آمده بود کشتند . این کشتارها باعث شد که ایرانیان بیش از پیش بیکدیگر نزدیک گشته و چندین سازمان سیاسی ـ نظامی بر علیه تسلط تازیان پی ریزی کنند .
تسخیر ایران بوسیله عمر و کشتار بی رحمانه تازیان تخم کینه اعراب بویژه عمر را در دل ایرانیان کاشت. « جنبش آزادگان » این مورد ویژه را سر آغازی برای بهره برداری سیاسی ـ فرهنگی ـ نظامی خود کرد. آنها عمر را نماد هر گونه پلیدی و پستی و زشتی به ایرانیان معرفی کردند و تخم کینه او را در دل هر ایرانی پروراندند . بهمین جهت ایرانیان برای سده ها هر سال « عید عمر » بر پا کردند و مجسمه کاهی یا پارچه ای او را سوزاندند و برای هر واقعه بدی که به آنها روی میداد « لعنت به عمر » می فرستادند . این رسم بگونه ای ریشه ای در فرهنگ ایرانیان جای گرفت بطوریکه تا زمان ما هنوز ایرانیان ، از هر طبقه ای که باشند، عید عمر سوزانی بر پا میکنند و لعنت به عمر می فرستند.

گسترش « جنبش آزادگان »

در آغاز حکومت خلفای بنی امیه کم کم « جنبش آزادگان » گسترش پیدا کرده بود و بسیاری از نویسندگان ، اندیشمندان ، شعرا و سرداران ایرانی به آن پیوسته بودند. شاخه های گوناگونی مانند « گرده تسویه » که هم ترازی ومساوی بودن ملل زیر ستم اعراب را با اعراب تبلیغ میکردند ، یا « زندیک ها » که تازیان بآن زندیقه میگفتند و بازگشت به آئین ایرانیان و زند و اوستا را تبلیغ میکرد بوجود آمد.
یکی از نقشهای « جنبش آزادگان » یاری دادن به هر گروهی چه ایرانی و چه عرب که بر علیه حکومت بنی امیه بر می خاستند بود. در رابطه با این نقش یکی از اعضای جنبش که «بشکست» نامیده میشد در مدینه به آموزش دانش فلسفه اشتغال داشت ، شورش « خوارج » را با کمک عده ای از اعراب پی ریزی کرد. او سرانجام بوسیله ماموران خلیفه اموی دستگیر و به قتل رسید.
از نقشهای دیگر و خیلی مهم «جنبش آزادگان» مقابله با از خود برتر انگاری اعراب و تحقیر ایرانیان بود. در رابطه با این نقش شاعران ایرانی از آغاز به ستایش و یاد آوری از فرهنگ منهدم شده خود که در حال فراموش شدن بود، کردند و بادیه نشینان عرب را خوار شمردند.
نخستین شاعری که در بزرگداشت فرهنگ ایران و در مقابله با از خود برتر انگاری اعراب داد سخن داد« اسماعیل یسار » بود که شعری در ستایش ایرانیان و فرومایگی اعراب در برابر هشام بن عبدالملک خلیفه اموی خواند. آن خلیفه بگونه ای بخشم آمد که گفت سزای آن کس که به پادشاهان کافر خود افتخار نماید مرگ است و دستور داد تا یسار را به آب انداخته و مبادرت به خفه کردن او کنند . یسار یکی از نخستین اعضای جنبش آزادگان بود و با عمل دلاورانه خود نشان داد که نبرد میان پيروان اهورا مزدا و و پيروان دروغ و فريب درمرحله آغاز خود است و تا پیروزی کامل اهورا مزدا ادامه خواهد داشت . او در یکی از بیت های خود به خلیفه مسلمان گفت :« ما دختران خود را تربیت میکردیم و آنها را تا مقام شاهی میرساندیم و شما زنده بگور میکردید» .
« گروه تسویه » شاخه زیرزمین « جنبش آزادگان » برای رسوا کردن خود برتر انگاری اعراب و در هم کوبیدن دولت بنی امیه و جلب کسانی که بضرب زور مسلمان شده بودند بطرف خود، اندیشه های خود را موافق با برخی از آیات قرآن ساخته و ترویج میکردند . آنها میگفتند که مطابق با حدیث نبوی « عرب هیچ برتری به عجم ندارد مگر به پرهیز گاری » و در قرآن آمده که « هیچ یک نزد خدا به دیگری برتری ندارد مگر به تقوا » .
رواج نام یا شعار « تسویه » که به چم هم ترازی و یا برابر ساختن است ، سبب شد که مردم ناراضی و ملتهای غیر عرب زیر ستم نژاد پرستی تازیان ، دستاویزی برای ابراز عقاید خود پیدا کنند و بدان وسیله به مخالفت با خلفای مسلمان بنی امیه برخیزند . همچنین به آنان جرات داد تا گام از این دایره فراتر نهاده و نه تنها ادعای برتری اعراب را به مسخره بگیرند بلکه برای ملتهای دیگر هم نسبت به تازیان برتری قائل شوند و بگویند اعراب از هر قوم بدوی هم پست ترند. « جنبش آزادگان » نه تنها از ایرانیان بلکه از تمام ملتهای دیگر در برابر تازیان دفاع میکرد و میگفت که عرب نه هنر دارد ، نه فرهنگ . آنها مانند گرگان خونخوار طایفه به طایفه به جان هم می افتند و خون هم را می ریزند ، زنان و مردان یکدیگر را به اسارت گرفته و در بازار برده فروشان به حراج می گزارند.
شاخه دیگری از « جنبش آزادگان » بنام زندکیها ( پیروان زند اوستا ) که اعراب به آنها زندیقه میگفتند آشکارا با اسلام مخالفت نشان میدادند . جاحظ می نویسد که آنها آیات قرآن را مردود می شمردند و سخن از معجزات محمد را به مسخره میگرفتند و هر گاه کسی در مجالسشان از فضایل قرآن سخن میگفت بر فرومایگی عقلی او حمل می نمودند. در چنان مجالسی آنها از اردشیر پاپکان و تدبیر انوشیروان دادگر سخن می راندند . تبری تاریخ نویس معروف می نویسد : یزدان پور بازان از اعضای جنبش زندکیها که بعنوان پیش نویس وارد دستگاه خلفای عباسی شده بود به مسلمانانی که در مکه گرد کعبه میگشتند فریاد کشید: «چقدر شبیه خرانی هستند که گرد سنگ عصاری می گردند» .
بلعمی از قول شعوبیان نوشته که « آنان آشکارا چون مسلمانان نماز کردندی و چون بدشت و چمن شدندی گفتندی که این مردمان را چه شده که بدینگونه شادمانی میکنند » .
از بزرگترین کارهای « جنبش آزادگان » در مبارزه با آئین بدوی تازیان، نوشتن و تالیف و انتشار کتاب بود. از مهمترین آنها کتابهای آئین نامه ، خداینامه ، تاج ، کاروند ، پند و اندرزهای بزرگمهر ، پیمان اردشیر ، جاودان ، ویس و رامین ، هزار انسان ، ترانه های خسروانی و مزدک نامه بود. کتابهای گوناگونی در رد اسلام و ویژگیهای اعراب نوشته شد. کتابهای علان شعوبی ، سعیدبن حمید نخبتگان ، هیثم عدی و ابو عبیده راویه را در این زمینه میتوان نام برد. از این کتابها هیچ کدام تاکنون به ما نرسیده ، شاید هم تازی پرستان تمامی را نابود کرده باشند اما درباره آنها در کتابهای اغانی ، عقدالفرید ، مقریزی ، مروج المذهب ، الفهرست و بیان التبین سخن رفته است . لازم به یادآوری دوباره است که این کتابها تمام بعربی است چون همانگونه که گفته شد ، پارسی نویسی را تازیان گناه نابخشودنی میدانستند و از انتشار هر کتابی به پارسی جلوگیری میکردند. کتابهای پارسی یادآوری شده در پیش ، بگونه ای زیرزمینی پخش میشدند. شعوبیان ، بسیاری از کتابهای پارسی را برای نشان دادن فرهنگ والای ایران به تازیان به عربی برگرداندند . ابن مقفع که یکی از بزرگترین و نامدارترین عضو جنبش آزادگان است آنچه توانست از کتابهای ایرانی را به عربی برگردانید. از میان آنان میتوان از کتاب مانی حکیم و برزویه حکیم نام برد. ابن مقفع با نوشتار کتابهای بیشمار، هم تازیان را به ارجمندی فرهنگ ایرانیان آشنا کرد و هم ایرانیان را به یاد دوران شکوهمند جهانداری و تمدن و فرهنگ نیاکان خود انداخت و روح پهلوانی و عشق به آئین های دیرین را در دل های ایشان دمید و با ترجمه و انتشار کتابهای اندیشمندان ایرانی برای نخستین بار فن استدلال را در زبان عربی رواج داد . سرانجام این اندیشمند بزرگ به جرم عضویت در جنبش آزادگان بدستور مهدی خلیفه عباسی با وحشی گری قطعه قطعه و در آتش سوزانده شد . از دیگر اعضاء اندیشمند جنبش آزادگان که کتابهای گوناگونی بر ضد آئین تازیان و در باره فرهنگ درخشان ایران نوشتند ، اشخاص زیر را میتوان نام برد : ابو عبیده معمر مثنی ، هیثم ابن عدی ، ابو عثمان سعیدبن بختگان ، ابو عبیده راویه ، علان شعوبی ، سهل بن هارون دشت میشانی ، ابو اسحاق ابراهیم بن ممشاد اصفهانی و تا حد کمتری ابوالحسن مهیار دیلمی . اگر خوانندگان ارجمند می بینید که بیشتر این نامها عربی است باین دلیل است که در ایران تسخیر شده ایرانیان نمیتوانستند نام ایرانی برای خود برگزینند . آنها تنها در دهکده های دور دست که نسبتاً از گزند تازیان و بعدها تازی پرستان در امان مانده بود هنوز ایرانیان آزادی گزینش نامهای ایرانی را داشتند .
در سده دهم ، جنبش آزادگان به اوج قدرت خود رسید . اندیشمندان و دلاورانی که این جنبش را پی ریزی کرده بودند می بایست بخود ببالند چون آنها به آرمان خود یعنی نجات زبان و فرهنگ پارسی رسیده و از عرب شدن یکپارچه ای ایران جلوگیری کرده بودند . نامدارترین عضو جنبش آزادگان فردوسی توسی بود که با شاهکار جهانی خود شاهنامه برای همیشه زبان و فرهنگ و تاریخ ایران را از لجن زار تازیان نجات داد. پس از سده یازدهم با از میان رفتن دلیل وجود جنبش آزادگان ، این جنبش هم کم کم غروب کرد و مشعل فروزان خود را به خرم دینان و سپس هزار فرزانگان سپرد.
پس از 1400 سال نبردی را که جنبش آزادگان پی ریزی کرد هنوز با همان نیروی نخستین ادامه دارد و همانگونه که بزرگ آموزگار، زرتشت گفت تا پيروزی کامل راستی بر دروغ ادامه خواهد داشت .

 

Vous êtes ici :