Joom!Fish config error: Default language is inactive!
 
Please check configuration, try to use first active language

دکتر خسرو خزاعی (پرديس)؛ دکتر کوروش آريا منش کی بود؟ مرگ يک ابر مرد و زايش يک استوره؛ تاريخ ترور 27 می 1996 - neveshtarha
 

European Centre for Zoroastrian Studies

  • Plein écran
  • Ecran large
  • Ecran étroit
  • Increase font size
  • Default font size
  • Decrease font size
E-mail Print

دکتر خسرو خزاعی (پرديس)؛ دکتر کوروش آريا منش کی بود؟ مرگ يک ابر مرد و زايش يک استوره؛ تاريخ ترور 27 می 1996

زندگی و مرگ دکتر کورش آریا منش به روشن نشان داد که هنوز کشور ایران پس از 1400 سال سرخوردگی، ویرانگی و خود کم بینی توان قهرمان پروری خود را از دست نداده . در این 1400 سال ابر مردانی همچون فردوسی، خیام، مولانا، حافظ و کسروی کوشش کردند که هویت فرهنگی درهم شکسته ایرانیان را دوباره بازسازی کنند و پرتوئی کوچک از آتشی که 3700 سال پیش زرتشت در دل ایرانیان برافروخته بود از نسلی به نسل دیگر بسپارند

شوربختانه آنها توانستند تنها گوشه ای از راه را نشان بدهند.
تمام راه هنوز برای همه روشن نبود .
شاید این بخت خوب ما بود که در این دوران روی این خاک زندگی کنیم تا گواه پیدا شدن کسی شویم که توانست با دانشی بیمانند و دلاوری افسانه ای تمام راه را نشان بدهد و آن کس ، دکتر کورش آریا منش بود.

 
زنده یاد دکتر کورش آريا منش

هیچکس پیش از او، و این جمله به هیچ روی زیاده گویی نیست ، نتوانست به این روشنی روی اهریمن انگشت بگزارد و به این آشکاری راه را نشان دهد.
از این دیدگاه آریا منش در تاریخ 1400 ساله تازی بی مانند است. او همچون تک سواری از ژرفنای تاریخ ایران به دوران ما آمد تا ایرانیان را از زنجیرهای تازی پرستی رها کند.

نخستین آرمان او کشیدن دیواری پولادین میان دو فرهنگ در جنگ ایرانی و تازی بود، دیواری که همه بتوانند آن را ببینند . در این راستا او در نوشتارهای خود آیین و فرهنگ نابود شده ایرانیان را به آنها یادآوری می کرد و با سدها سند و بن مایه به آنها نشان می داد که می شود ایرانی اندیشید ، ایرانی زندگی کرد، ایرانی نوشت و گفتگو کرد بی آنکه نیازی به گدایی از فرهنگ تازی باشد.
او نشان داد که با کمی کوشش میشود زنجیرهایی که تازیان 1400 سال پیش به اندیشه ایرانیان زده اند ، پاره کرد و در خرد و نور اهورایی زندگی کرد.

جنبش او در دو سو جریان داشت:
آگاهی دادن و سپس دگرگون کردن. آگاهی به اندیشه ها و مغزها و دگرگون کردن دلها و احساسها با خامه ای چنان دلنشین و زیبا که کمتر کسی تا کنون توانایی آن چنین نگارشی را داشته است.

او در نخستین سالهای 1980 سازمان « پاسداران فرهنگ ایرانی » را پی ریزی کرد و خیلی زود بسیاری از روشن اندیشان، دانشگاهیان ، نویسندگان و کوشندگان را از سراسر جهان در این سازمان گرد هم آورد.
در دل این سازمان بود که دکتر آریا منش چند نسک ( کتاب) براستی بی همتا و بنیادین درباره چگونگی شیوه جدا کردن فرهنگ ایرانی از فرهنگ تازی نوشت . از میان این نوشتارها می توان نسکهای زیر را نام برد:
فرهنگ واژه های تازی به فارسی در دو جلد ، چاپ پاریس ، که ابزاری است بی مانند برای کسانی که می خواهند پارسی سخن بگویند و بنویسند بی آنکه نیازی به واژه عربی داشته باشند پیش گفتار این کتاب که هزاران نسخه از آن به صورت فتوکپی در دنیا پخش شد که از تاریخچه « دورگه » شدن زبان پارسی ، سخن رفته و نوشته شده که چگونه در دوسده که به « دو قرن سکوت » نامیده شده، ایرانیان شکست خورده ناگزیر شدند که به عربی سخن بگویند .

کتاب دوم او « سنجش فرهنگ پارسی با فرهنگ تازی » بود. در این کتاب او با سدها بن مایه نشان داد چگونه فرهنگ ایران که ریشه در اندیشه زرتشت دارد بر پایه های جشن و شادی و خرد و زندگی و برابری میان زن و مرد پی ریزی شده و چگونه فرهنگ تازی بر پایه های غمزدگی، عزارداری و خون ساختمان بندی شده است.
سومین کتاب بنیادین او« گنجینه نام » نامیده شده که در آن نزدیک به بیست هزار نام های زیبای ایرانی آورده شده است.
نویسنده پیشنهاد می کرد که ایرانیان از این پس باید نامهای تازی خود را که یادگار ننگ 1400 ساله است از خود بردارند و نام ایرانی گزینش کنند. او از خود این کار را آغاز کرد . نام شناسنامه ایی خود « رضا مظلومان » را که خود در گزینش آن هیچ نقشی نداشت، به دور انداخت و نام « کورش آریا منش » را که در راستای اندیشه او بود برگزید.

از میان دیگر کارهای دکتر آریا منش بیرون دادن سالانه گاهنامه ای بود که آغاز تاریخ را نه سال تازی « هجری » بلکه سال « پایه گزاری ایران زمین با پادشاهی دیا اکو ، نخستین شاه ما در 2700 سال پیش» پیشنهاد می کرد. این گاهنامه از جشن های ایرانی و بزرگان تاریخ و فرهاگ ایران نام می برد. از نوشتارهای دیگر او می شود از مراسم همسر گزینی « ازدواج » و خاکسپاری و غیره به شیوه ایرانی نام برد. یکی دیگر از کارهای بنیادین او زنده نمودن دوباره پرچم سرخ و زرد و بنفش کاویانی بود که در تمام مراسم از آن استفاده می گردید. نا گفته نباید بگزاریم که در همه این کوشش ها هسته مرکزی پاسداران فرهنگ ایران او را یاری می داد.

ولی پر سرو صدا ترین کار او همان انتشار هفته نامه « پیام ما آزادگان » بود که در بیست رویه در پاریس تهیه و در سراسر جهان پخش می گردید. این هفته نامه همانند سردبیر آن از هر روی بیمانند بود. پارسی آن ناب و بی همتا و بدون یک واژه عربی نوشته می شد . تمام نوشته های آن به سوی بازشناسی و بازسازی فرهنگ از دست رفته ایرانیان و نشان دادن چهره اسلام راستین بود. بهترین نویسنگان و پژوهشگران هر هفته با آن هفته نامه همکاری می کردند.
نکته ای که مهم است یادآوری گردد این است که دکتر آریا منش به هیچ روی « عرب ستیز » نبود . او تنها می خواست از فرهنگ ایران « تازی زدایی » بکند.
از سوی دیگر برای او تازی تمام اعراب نبودند بلکه بخشی از عربها بودند که در سده 7 میلادی با تاخت و تاز به ایران یورش بردند و فرهنگ ایرانی را نابود کردند . در آن زمان بسیاری ازاعراب هم قربانی تازیان شدند و جان خود را از دست دادند .
سازمان « پاسداران فرهنگ ایران » به هیچ سازمان سیاسی یا ایدئولوژی ویژه ای وابستگی نداشت . تمام اندیشه های سیاسی ، چه سلطنت طلب ، چه جمهوری خواه ، چه چپ و چه راست همه در آن سازمان همزیست شده بودند. تنها آرمان مشترک آنها رهایی ایران از فرهنگ تازی بود. هموندان این سازمان خود را وارث بی چون و چرای زرتشت ، کورش بزرگ، فردوسی ، خیام، مولانا، حافظ و کسروی و رزمندگان شعوبیه و هزار فرزانگان می دانستند .

شخص کورش آریا منش هم هیچ ایدهئولوژی سیاسی ویژه ای نداشت . نه سلطنت طلب بود، نه جمهوری خواه بود، نه چپ نه راست، تنها یک آتش در درون او زبانه می کشید و آنهم رهایی ایران از فرهنگ و سنت تازیان و بازسازی فرهنگ ایران برای آینده بود. همه می دانستند که اندیشه هایی که او با آن، روشنی و دلاوری ، در حال پخش آن است خطر بزرگی برای جمهوری اسلامی بشمار می رود و همه می دانستند که خود او از همه بهتر می دانست که همین خطر دیر یا زود به سوی او خواهد آمد. ولی او همیشه می گفت: .... کشته شدن برای آرمان خود سد چندان بهتر از مردن در تخت خواب یک بیمارستان است.

آن لحظه واپسین سرانجام روز 27 مه 1996 میان ساعت 9 و 10 شب فرا رسید . و آن زمانی بود که دو آدمکش مزدور جمهوری اسلامی به بهانه دیدار و گفتگو با او، به خانه او می روند و او در آپارتمان کوچک خود را به روی آنها باز می کند و با مهمان نوازی از آنها پزیرایی می نماید ولی آنها در نهایت ناجوانمردی ویژه خود ، او را با سه گلوله از پای در می آورند. روز بعد ، زمانی که یک دوست و همکار فرانسوی دکتر آریا منش، بدن بیجان او را در خانه پیدا میکند ، چهره او را در آرامشی تمام می بیند که لبخندی کوچک بر آن نقش بسته بود .....

دکتر خسرو خزاعی - پرديس

 

You are here: