Joom!Fish config error: Default language is inactive!
 
Please check configuration, try to use first active language

ماموريت راستين اشو زرتشت چه بود؟
 

European Centre for Zoroastrian Studies

  • Plein écran
  • Ecran large
  • Ecran étroit
  • Increase font size
  • Default font size
  • Decrease font size
E-mail Print

ماموريت راستين اشو زرتشت چه بود؟

 از دکتر خسرو خزاعي پرديسlaw-attraction_658

 

در پايان  بسياري از سخنراني هاي خود در باره آئين زرتشت، در زمان پرسش و پاسخ هميشه يکنفر از حاضرين ارجمند در سالن هست  که از من بپرسد « چرا شما به اشو زرتشت پيامبر نميگوئيد و اگر او پيامبر نيست پس ماموريت او را چگونه تعريف ميکنيد ؟». پرسش دومي هم که گهگاه  در پيامد آن ميشود  اينست که  « چرا شما هميشه از آئين و جهان بيني زرتشت سخن ميگوئيد و هيچگاه از واژه دين در باره آن استفاده نميکنيد»؟  
با اينکه  پاسخ به اين دو پرسش را سالها پيش زير فرنام « واژه هاي آلوده» درچند جا نوشته ام و چندين بار در راديوها و تلويزيونهاي گوناگون تکرار کرده ام  ولي براي روشن شدن و به روز کردن بيشتر اين موضوع شايد نياز باشد که در اينجا آنرا بگونه گسترده تري ارزيابي و برسي کنم چون براي دريافتن درست جهان بيني و آموزشهاي اشو زرتشت  و نقش تعين کننده او در آينده ايران بسيار مهم است.

کشف دوباره زرتشت

http://www.gatha.org/index.php?option=com_content&view=article&id=56%3A2010-12-17-09-52-44&catid=25&Itemid=68&lang=en

http://www.youtube.com/watch?v=mKndLUBBix4 به لينک زير رجوع کنيد:

رستاخيز آئين زرتشت
پايان نشيب دراز و آغاز دوران فراز

امروزهمگي ميدانيم ويا دست کم بايد بدانيم که نسل ما اکنون در حال انجام دادن نخستين مرحله  از رستاخيز آئين زرتشت  است.ه
رستاخيز آئين زرتشت يعني دوران دراز نشيب تاريخي را پشت سر گزاشته و اکنون بدوران فراز وارد شده ايم.
زبان دوران فراز با زبان دوران نشيب که ميراثي درد آور از شکستي بزرگ بود بسيار فرق خواهد داشت.

در دوران نشيب ايرانيان ناچار شدند که فرهنگ استعماري عرب يعني اسلام را بپذيرند. ولي آنهائئ که دلاورانه نخواستند  کمر خود را در برابر تازيان خم کنند و زرتشتي ماندند، ناچار شدند در جامعه اسلام زده آن زمان «مانند امروزکه دوباره آنرا تجربه ميکنيم» در زير ستم بزرگ تازه بزور مسلمان شدگان و اربابان تازي آنها  هر چه بيشتر مفاهيم و نمادهاي آئين زرتشت را به  اسلام  نزديک کنند. در اين راستا ناچار شدند بگويند که ما هم « خدائي داريم بنام اهورا مزدا( مانند شما!)  ، پيغمبري داريم بنام زرتشت ( مانند شما!)   و يک کتابي مقدس داريم بنام اوستا ( مانند شما!)   و اين جهان بيني و آئين پيشبرنده و پيشرونده پر از خرد و نور ودانائي را بصورت ديني خشک وبسته، يعني چيزي مانند اسلام در آورند. اين نشيب بزرگ تنها و تنها زير ستم شديد تازيان حاکم  و تازي پرستان  که امروز نمونه هاي آنرا فراوان در ايران ميبينيم انجام گرفت. يکي از مهمترين اصلهاي آئين زرتشت يعني « پيشرفت بسوي تکامل و رسائي» که پنجمين فروزه اهورا مزدا را درست ميکند کاملا فراموش شد و واژه ها و مفهومهاي  آلوده مانند ويروسي خطرناک از دينهاي سامي به آئين زرتشت سرايت کرد  و اين آئين ديناميک و پيشرو و زنده را بصورت سيستمي منجمد و بي تحرک در آورد. 
آئيني که ميگفت « از کساني باشيم که جهان را هر دم نو کنيم و تازه گردانيم »، آئيني  که « پي ريزي يک زندگي  خوشبخت و شاد را  به مردمان آموزش ميداد»، آئيني که نيايشها يش هم در جشن و شادي انجام ميگرفت، آئيني که مردمان را همکار اهورا مزدا براي بهتر کردن جهان و زندگي ميناميد، آئيني که « خوشبختي را از آن کسي ميدانست که بديگران خوشبختي بخشد» آئيني که بنيانگزارش زرتشت بزرگترين پيکاررا  دربرابر دروغ و فريب و ستم آخوندان آن زمان بنام «کرپانها» با تمام نيرو انجام ميداد همه  فراموش شد.
همچنين فراموش شد که او نخستين کسي در تاريخ بود که عقيده هاي ديني را در هم شکست و در عوض جهان مينوي را به پيش آورد و آنرا  به جهان انديشه پيوند زد. بر اين پايه بود که  دو نويسنده بزرگ آلماني سده نوزدهم  يوهان روود  ( 1820) و فريدريش کروزر (1836)  در باره آن نوشتند « فرهنگ زرتشت تنها فرهنگي است که بخش نوراني فرهنگ جهاني را درست کرده چون اين فرهنگ جهان را بيش از هر انديشه ديگري به جلو کشيد» .

پس چه شد آن آئين پويا و پر از سازندگي و پر از نيرو و پر از نورو خرد...
يکي از واژه هاي آلوده زمان نشيب که زير ستم مسلمانان در زمان شکست، وارد فرهنگ زرتشتيان شد لقب « پيغمبر» به زرتشت بود. اين براستي شگفت آور است که با اين همه آگاهي که ما امروز در باره اشو زرتشت داريم باز چندي هنوز اين  لقب را براي اين جهان آموزگار بکار ميگيرند !  حال بيائيم اين مسئله را از نزديک بهتربررسي کنيم.

پيامبر يا پيام آور و يا پيغمبر کيست؟

زماني که در تاريخ تمدنها و بويژه در تاريخ باورها يا عقيده ها پژوهش ميکنيم با شگفتي ميبينيم که در فرهنگ و باورهاي  سامي عده بسيار زيادي  را بنام  پيامبريا پيغمبر معرفي ميکنند  بگونه اي که ما  باعدد شگفت آور سد و بيست و چهار هزار نفر ( 124000نفر) با لقب « پيامبر» در تمام کتابهاي ديني آنها از يهودي تا مسيحي و اسلامي برخورد ميکنيم.
در برداشت ما انسانها  پيامبر يا پيام آور کسي است که پيامي را از کسي به کس ديگري که در يک جا نيستند برساند.  چون اگر آنها در يک جا بودند و پهلوي هم نشسته بودند نيازي به کسي نبود که پيام يکي را به ديگري برساند.
بنابراين با استناد به تمام کتابهاي ديني  سامي( يهودي، مسيحي، اسلام)   وظيفه اين سد و بيست و چهار هزار پيامبر اين بوده  که پيام خداي آنها ( يهوه واللله ) را به افريدگان آنها که «بنده» يا بندگان به آنها گفته ميشود  و اين خدا مستقيما  به آنها دسترسي ندارد برسانند. چون اگر خدا مستقيما به آنها دسترسي داشت و جدائي ميان او و مردم وجود نداشت نيازبه پيام آوري هم نبود و خدا ميتوانست بدون ميانجي پيامهاي خود را به انسانها برساند.

اين «بندگان» هم ميبايست گفته هاي ضد ونقيض اين پيغمبران را بي چون وچرا، يا از ترس « آتش جهنم» يا از ترس کشته شدن بعنوان کافر و مشرک، بپذيرند. زماني که بيشتر برسي ميکنيم ميبينيم که اين سد و بيست و چهار هزار پيامبر همگي در مسافتي ميان  کشورهاي يمن، عربستان، بخشي از عراق و اردن و سوريه و فلسطين جمع شده اند!  يعني در تمام  مناطقي که تنها فرهنگ سامي در آنجا بوده ! همه هم با يکي  از شاخه هاي زبان سامي يعني آرامي، سرياني ، نباتي ، عبري و عربي از خدايشان فرمان گرفته اند. بيرون از فرهنگ سامي بويژه در فرهنگ آريائي به هيچ پيغمبري برخورد نميکنيم!
نه اثري از پيغمبري در هند مي بينيم، نه در چين، نه در آسياي مرکزي،  نه در تمام  قاره اروپا، نه در ميان سرخپوستان آمريکا، نه در آلاسکا ، نه در تمام قاره افريقا و نه در ميان بوميان استراليا ! تمام پيامبران ( ازآدم تا محمد) که از سوي يهوه و الله  فرستاده شده اند همگي در منطقه کوچکي  که جمعيتشان به پنج در سد مردمان دنيا هم نميرسيدند برگزيده شدند. واز قضاي روزگار همه آنها با هم نوعي خويشاوندي يا رابطه خانوادگي  يا قبيله اي داشتند که در کتابهاي بسياري از آنها سخن رفته است..  
اين بيانگر يک مشاهده بسيار  مهم است و آن اينست که دينهاي سامي به علت اينکه خداي آنها  از آفريدگانش يعني بندگانش جدا است و مستقما با آنها ارتباطي ندارد نياز به کساني دارد بنام « پيامبر» که پيامها و دستورها  وفرمانهاي خود را به بندگان او برسانند.  به همين دليل است که « صنعت» پيغمبر سازي وشغل پيغمبري به شدت فقط در ميان ساميان گسترش پيدا کرد. چون حرفه اي شد که پاسخ به يک نياز بزرگ ميداد. در بيرون از فرهنگ سامي در هيچ جاي ديگر دنيا پيغمبري ديده نشده !

و اما در باره اشو زرتشت، ايران و فرهنگ آريائي

گفتيم زماني نياز به « پيامبر» هست که جدائي ميان خدا و آفريدگانش باشد و شخصي بنام پيامبر مامور ميشود تا  پيام آن خدا را به مردم برساند. در آئين زرتشت چنين نيازي نيست. چون آئين آريائي زرتشت ميگويد « خدا از هستي خود هرچه  که هست را آفريد و در هر چه که هست او هم است». بنا براين جدائي ميان خدا و جهان هستي وجود ندارد چون« خدا در هر چه که هست او هم هست» . چون هيچ جدائي نيست بنابراين  نيازي هم به پيامبري که پيامش را به انسانها برساند نيست.  به اين دليل لقب « پيغمبر» به زرتشت دادن به معني اين خواهد بود که خداي زرتشت از آفريدگانش جدا است. و اين درست نفي بنياد وشالوده ايست که آئين پيشرونده زرتشت روي آن ساخته شده است.  
در گاتها زرتشت خود را « مانتران» يعني « آموزگار سخنان انديشه بر انگيز» ناميده. زرتشت آموزگاري بود و هميشه خواهد بود که براي نخستين بار در تاريخ  خدائي را به انسانها شناساند که  خداي خرد و دانائي بود. خدائي که در هستي آميخته شده و هستي در او. او به انسانها آموخت  که دليل آفرينش انسانها همکاري با هستي آفرين که اورا اهورا مزدا ناميد ميباشد تا جهان را هر روز از روز ديگري بهتر و شکوفا تر و تازه تر کنند.
او اموزگاري بود که به انسانها شيوه پي ريزي يک زندگي شاد و خوشبخت را آموزش داد . اموزگاري بود که به انسانها آموزش داد  که خوشبختي نبايد  تنها ويژه انسانها باشد بلکه جامعه اي خوشبخت خواهد بود که در آن جانوران و گياهان هم خوشبخت و شکوفا شوند.  او به انسانها راستي را آموزش داد و به آنها اموخت چگونه ميتوان  جامعه اي ساخت که در آن نياز به دروغ گفتن نباشد.   او آموزش هاي خود را که پيش از او هيچگاه شنيده نشده بود به تمام جهانيان ارمغان کرد. بنا براين اگر ما بخواهيم براي زرتشت لقبي داشته باشيم همان « بزرگ آموزگار» بهترين خواهد بود. 
در اين راستا ست که برعکس دينهاي سامي که همگي از روي عقيده و باور و ايمان درست شده اند ،آئين زرتشت تنها و تنها بر روي شناخت پي ريزي شده است. اين آئين به خدائي که از آفريده هايش جدا شده نه عقيده دارد و نه ايمان .  اين آئين تنها و تنها در پي شناختن  خدا است، خدائي که از آفريده هايش جدا نيست. خدائي که خرد و دانائي را آفريده تا انسانها از آن بهره بگيرند ، اين آئين  در پي شناختن رازهاي  جهان هستي و چگونگي پي ريزي جامعه ايست که در آن انسانها بتوانند خوشبخت و شاد و در آرامش زندگي کرده و جانوران و گياهان را هم در اين خوشبختي و شکوفائي شريک کنند.       
در اين راستا زرتشت و تمام پيروان آئين او همکاران خدا يا اهورا مزدا هستند تا اين جهان را هر روز به سوي خوشبختي به  پيش برده و غم و درد و بيچارگي را کاهش داده و سرکوب کنند..

دين يا آئين ؟

يکي ديگر از پرسشهائي که در پايان سخنرانيها از من ميشود اينست که « چرا شما هميشه از آئين و جهان بيني زرتشت سخن ميگوئيد و هيچگاه از واژه دين در باره آن استفاده نميکنيد»؟ 
اين درست است که واژه «دين» از واژه « دَئِنا» گاتائي يعني « وجدان» يا « دانائي دروني»يا « درون آگاهي» گرفته شده ولي با سرايت ويروس هاي تراوش شده از دين اسلام به آئين زرتشت در دوران نشيب،  واژه دين ( وجدان) را هم که تازيان از اوستا گرفته بودند بشدت آلوده و مسموم نمودند.
واژه « دَئِنا» يا وجدان يا درون اگاهي به اندازه اي در فلسفه و جهان بيني زرتشت مهم است که او نام آئين خود را « وجدان روشن يا دئنا ونگوئي» گزاشت. ولي ويروس فلج کننده تازي چنان واژه دين
( وجدان) را آلوده ساخت که از معناي گاتائي خود فرسنگهاي نوري فاصله گرفت .  
«دين» سيستمي شد منجمد ساخته شده از دستورو فرمان هاي خشن « اين کارا بکن ان کار را نکن، اين خوراک را بخور آن خوراک را نخور، اين لباس را بپوش آن لباس را نپوش... اين کار گناه دارد آن کار صواب دارد...اگر اين کار را بکني سنگسار ميشوي يا در آتش جهنم ميسوزي ...و بسياري ديگر در اين مايه مانند پائين آوردن زنان،  وارد کردن قوانين قبيله اي و غيره».
با استناد به گاتها که تنها نوشتاري است که از بزرگ اموزگار زرتشت بما رسيده او هيچگاه
« ديني » به مفهومي که مردمان امروز از آن برداشت دارند نياورد. درست برعکس: هر ديني از اين نوع را تا آنجا که ميتوانست سرکوب کرد. زرتشت با  «دکانداران دين» در زمان خود اينچنين سخن ميگفت:

«....ولی شما ای فریبکاران دیو منش، و آنهائی که از سر نادانی شما را می ستایند، همه دارای سرشتی پلید و بی ارزش هستید و این کردار فریبکارانه، شما را در هفت کشور به بدی زبانزد کرده است.
زیرا اندیشه مردم را شما چنان پریشان کرده اید که از خرد و انديشه نیک روی گردان شده،از راستی و دادگری دوری گزيده و زندگی خود را به تباهی کشانده اند. بدینگونه شما با دروغ و نیرنگ خود و نوید فریبانه به کسانی که چيرگی دروغ را پزیرفته اند، مردم را فریب ميدهید، و آنها را از زندگی خوشبخت و جاودانه باز ميداريد. شاید هم بداندیش با کردار خود به کامیابی برسد و نام ور گردد، ولی تو ای اهورامزدا که همه چیز را به یاد داری، در راستای اندیشه نیک خوب میدانی، که در پرتو رهبری توست که سرانجام آئین راستی و دادگری پيروز خواهدگرديد.
زيرا پیشوایان دینی دروغین و فرمانداران خودکامه که هیچ گاه برای مردم زندگی آزاد و دلخواه روا نمی داشتند به دست همان مردم از پای در خواهند آمد. مردمانی که در پرتو انديشه نیک سرانجام به رسائی و سپس به جاودانگی راه خواهند يافت....» گاتها سروده پنجم  بند سوم تا ششم و بند پانزدهم

موبد کيست و وظيفه او چيست ؟

در تمام گاتها يک فراز يا يک جمله دستور و فرمان نيست.  يک جمله اين کار را بکن آن کار را نکن نيست...  هر کسي، آزادي گزينش در هر چيزي که به خود او و زندگي او مربوط ميشود دارد و بنابراين  مسئول زندگي خود  و کارهائي را که انجام ميدهد خود او هست. در هر کردار و عمل خود درست واکنش مساوي و برابر خواهد ديد. خوبي، خوبي در پي خواهد داشت و بدي، بدي. اين قانون جهان هستي است. و خوشبختي از آن کسي است که بديگران خوشبختي بخشد. بنا براين وظيفه يک موبد در آئين زرتشت را ميتوان بصورت زير خلاصه کرد:
وظيفه يک موبد تنها و تنها جلوگيري از پخش خرافات و کوشش در گسترش خرد در ميان مردمان است. او بهتر از هر کسي ميداند که اهورا مزدا ، خداي خرد در هر انساني بخشي از هستي خود يعني خرد را هم به ارمغان گزاشته تا انسانها از نيروي بيکران ان در زندگي خود بهره بگيريند. پس بايد در پخش ان با تمام نيرو بکوشند.

خوشبختانه در آئين زرتشت موبدي به خودي خود يک  « شغل»شناخته نشده . بسياري از موبدان براي امرار معاش و  اداره زندگي خود  شغل  ديگري در زمينه هاي گوناگون اجتماعي، علمي و اقتصادي واداري و غيره دارند . پس به هيچ روي نبايد يک موبد زرتشتي را با يک آخوند اسلامي اشتباه گرفت. ميان اين دو هيچ رابطه اي نه از دور و نه از نزديک وجود ندارد. از موبدان بارزي که نويسنده اين نوشتار خود از نزديک شاهد بوده و ميتوان نام برد شاد روان موبد مهربان زرتشتي  بود که تمام ثروت و دارائي خود را در راه نيکوکاري و سازندگي  و کمک به ديگران بدون سر و صدا خرج ميکرد و ديگري شادروان موبد بهرام شهزادي بود که براستي  تمام نيکي هاي دنيا در اين انسان وارسته يکجا جمع شده بودند.

خرد چيست ؟

بسياري خرد را با دانش اشتباه ميکنند. در صورتيکه اين دو هيچ ربطي با هم ندارند !
زرتشت در جهان بيني خود خرد را برتر از هر دانشي ميخواند. زيرا دانشي که بوسيله خرد رهبري نشود ويران کننده هست در صورتيکه دانشي که بوسيله خرد رهبري شود به خوشبخت زيستي و آباداني جهان کمک ميکند.    
دانش کسبي است. يعني براي کسب آن نخست بايد به دبستان رفت سپس به دبيرستان و آنگاه  شايد به دانشگاه و در زمينه اي دانش  آن رشته را آموخت و در آن رشته « دانشمند» شد. ممکن است که شخص هيچ کدام از اين مراحل را طي نکند ولي بگونه تجربي دانشي را در زمينه اي  بدست بياورد يعني کسب کند و در آن دانشمند شود.

بر عکس،  خرد – که از واژه خرتو گاتائي ـ  ميايد کسبي نيست بلکه ذاتي است. خرد با هر انساني به دنيا ميايد ، و اگر جامعه يا فضاي فرهنگي يا خانوادگي اجازه بدهد خرد در او گسترش پيدا ميکند و بزرگ ميشود. مانند راه رفتن يا حرف زدن. شوربختانه در کشورهاي پس افتاده بويژه نوع اسلامي آن خرد را از همان آغاز کودکي در بچه خفه ميکنند چون اجازه پرسشهائي « که نبايد بپرسد»  را به او نميدهند.    
ممکن است يکنفر در رشته اي دانشمند بزرگي باشد ولي کاملا از خرد بي بهره باشد و برعکس آنهم ممکن است.
در زمان انقلاب اسلامي ديديم چگونه کساني که تيتر هاي پروفسوري و دکتري داشتند عکس خميني را در ماه ديدند !
اينها دانش داشتنتد  ولي خرد نداشتند.  «خرد» در آئين زرتشت يعنی نيرو يا ابزار تميزدادن خوب از بد: «خوب»، يعنی نيروهائی که انسانها را به سوی پي ريزي يک زندگي خوشبخت و شاد و آرام ببرند و «بد» يعنی نيروهائی که مردمان را به سوی درماندگی و تشويش و غمزدگی بکشند.

دکتر خسرو خزاعي پرديس
جولاي2013
* از دکتر خسرو خزاعي پرديس،  ماموريت راستين اشو زرتشت چه بود ؟

You are here: