Joom!Fish config error: Default language is inactive!
 
Please check configuration, try to use first active language

د کتر خسرو خزاعی : شورش زرتشت بر ضد دينی که در آن بدنيا آمده بود
 

European Centre for Zoroastrian Studies

  • Plein écran
  • Ecran large
  • Ecran étroit
  • Increase font size
  • Default font size
  • Decrease font size
E-mail Print

د کتر خسرو خزاعی : شورش زرتشت بر ضد دينی که در آن بدنيا آمده بود

زمانیکه زرتشت دینی را که در آن به دنیا آمده بود زیر پرسش برد و سپس آنرا سرکوب کرد

از همان دوران جوانی، زرتشت به دینی که در آن به دنیا آمده بود شک کرد . به مراسم آن که با قربانی کردن حیوانات بی گناه همراه بود ، به گفته های آن که پر از خرافات و دروغ بود ، به آموزشهای آن و سرانجام به خدایان آن. او همگی را زیر پرسش برد.
در آن هنگام زرتشت جوانی بود سی ساله و بسیار زیبا که چهره نورانی او زبانزد همگان بود. عده ای میگفتند که فرایزدی در او دمیده و او با خود راز هستی را حمل میکند . او در تمام دانش آن زمان سرآمد روزگار خود شده بود . زبان شاعرانه ولی فراموش شده سخنوری برای او رازی نداشت. در دانش فلسفه، هستی شناسی و انسان شناسی به سرحد کمال رسیده بود و بهمین دلیل در میان فرزانگان آن زمان به مرتبه ای بلند رسیده بود. درباره او داستانها گفته میشد. میگفتند که هنگامی که زرتشت چشم به جهان گشود تنها کودکی بود که با لبخند به دنیا آمد . میگفتند که او با خنده به دنیا آمد تا به جهان لبخند بياموزد. ولی زرتشت سی ساله درباره دینی که در آن به دنیا آمده بود پرسش هائی میکرد که با تمام دانش خود برای آن پاسخی نداشت . شک کردن آغاز هر دانشی است . و زرتشت به آموزش رهبران دینی آن زمان که « کرپان» نامیده میشدند شک کرد.
او از خود ميپرسيد آيا دينی که او در آن بدنيا آمده ميتواند مردمان و ساير جانداران را به خوشبختی برساند؟ آيا ميتواند اين زمين را شکوفا کند؟ اگر نه، پس پيروی از اين دين برای چيست ؟ و اگر آری پس چرا زمين اين چنين از ستم و بيدادگری ميخروشد و ميگريد؟
« روان زمین میگرید و به تو گله میدارد،
چرا مرا آفریدی؟
که مرا به اینگونه ساخت؟
وکه اينهمه
خشم و سنگدلی و گستاخی را به من چيره نمود؟
و اکنون
چه کسی جز تو میتواند مرا پشتیبان باشد؟
مرا بسوی خوشبختی راستین راهنمائی کن». گاتها ،سروده 2 بند 1
پس از آنها کناره گرفت و خود را از آن دین دور کرد. زرتشت تصمیم گرفت که خود آموزگار خود شود . و پایه این خود آموزی رابر « اندیشه » گزاشت . او درباره همه چیز آغاز به اندیشیدن کرد . نخست درباره خود و سپس درباره جهان هستی . او میپرسید و در جستجوی پاسخ میگشت . بزودی او در راه این درون اندیشی و بیرون اندیشی به یک راز شگفت آوری پی برد: او دریافت که در این جهان هیچ نوری دیده نخواهد شد و خود را نمایان نخواهد کرد مگر اینکه به مانعی یعنی به نیروی مخالف خود برخورد کند . هیچ چیزی بعنوان « راستی » شناخته نخواهد شد مگر اینکه در برابرش دروغ وجود داشته باشد . . به هیچ احساسی شادمانی گفته نخواهد
شد مگر اینکه روبروی او غم صف آرائی کرده باشد . او دید که زندگی بدون مرگ ، بی نهایت بدون محدودیت ، ابدیت بدون لحظه ، بزرگ بدون کوچک ، گرمی بدون سردی ، روز بدون شب، زیبائی بدون زشتی...... مفهومی ندارد .
پس او از خود پرسید : اگر بنیان شناخت ما از جهان هستی بر دوگانگی نیروها گزاشته شده و اگر در اين دنيا چه ما بخواهيم و چه نخواهيم دو شيوه انديشه ای ضد هم رو در روی يکديگر گزاشته شده يعنی يکی مثبت و ديگری منفی. يکی خوشبخت کننده و آباد گرا و ديگری بدبخت کننده و ويران گرا، پس در اين صورت آیا میتوانیم خود را به نیروهائی نزدیک کنیم که بتواند ما را به خوشبختی که آرمان هر دو جهان ، مادی و مینوی ، است برساند؟
زرتشت انديشيد و انديشيد و در پهنه های انديشه گسترده خود به کشف بزرگ دیگری دست یافت : او دید که در انسانها نیروئی گراشته شده بنام « آزادی گزینش » . او دید که انسانها نیازی به رهبران دروغین دینی « کرپانها» ندارند که به آنها در گزینش راه زندگی خود فرمان و دستور دهند ، فرمان و دستورهائی که همگی بر پایه خرافات و دروغ شکل گرفته اند ، و در این گام از خودآموزی زرتشت سرانجام به بزرگترین کشف خود دست یافت.
او دریافت که انسانها میتوانند بوسیله یک نیروئی بیکران که آنرا « خرد» نامید از میان نیروهای مخالف یکدیگر ، نیروهائی را گزینش کنند که آنها را به سوی خوشبختی هر دو جهان، چه مادی و چه مينوی، راهنمائی نماید. و زرتشت سرچشمه این نیرو را « مزدا» نامید . پس او « خرد » را در بالاترین رده از جهان بینی خود گزاشت و نام خدای خود را « اهورا مزدا» نهاد . هستی خرد بخش ، هستی که سرچشمه خرد را به انسانها ارمغان کرده ، خدای خرد و خدای زندگی ، خدائی که هر کس به سوی او رود از خرد بی پایان او بهره خواهد گرفت ، خدائی آزادی بخش که با پاره کردن زنجیرهای خرافات و باز کردن درواز های خرد، هر کس را به بخش پر از نور دانائی خواهد کشاند . زرتشت که دروغ و خرافات را در دینی که در آن به دنیا آمده بود شناخته بود اکنون به وجود
« خرد» پی میبرد و « راستی » را می شناخت و « آزادی گزینش » را آزمایش میکرد. و اکنون میتوانست آنها را برای خوشبخت کردن زمین و جانداران آن بکار بگیرد .
ولی بر پایه قانون « دوگانگی نیروها » او دید که چاره ای نیست مگر اینکه با نیروهای زاینده دروغ و خرافات نبرد کند . چون آنها هر دم در پی آنند تا « راستی » را با « دروغ » ، « خرد » را با « خرافات » ، « آزادی گزینش » را با « زورگویی و ستم » ، « به زیستن » را با « رنج» ، « آرامش » را با « نگرانی و تشویش » از پا در آورند و راه پیشرفت و تحول و رسائی و زندگی جاوید مينوی را بر جهانیان سد کنند .
زرتشت خداهای آنها را « د ئوا» يعنی ديوان ناميد. پس آنها در برابر زرتشت جبهه گر فتند و او را متهم به « کفر گوئی» کردند و با ياری رهبران سياسی ستم گر که « کاوی» خوانده ميشدند آغاز به آزار او نمودند. و زرتشت تنها شد. بی دوست و بی يار.
و در اين زمان زرتشت پی برد که او تنها در يک نبرد انديشه ای ِيعنی فرهنگی است که ميتواند پيروز شود. چون او ميدانست که آئين او ضد کشتار و خوشونت است. ولی همين آئين از چنان نيروی بيکرانی برخوردار است که جهان را دگرگون خواهد نمود و انسانهائی که بوسيله اين آئين با خرد اشنا خواهند شد اين جهان را به سوی خوشبختی خواهند برد.
بنابراین او زندگی را یک « میدان نبرد » نامید که در آن انديشه های« پیش برنده » با انديشه های « بازدارنده » در نبردند .
او دید که در دینی که به دنیا آمده بود ، « خرد » برای مردمان ناشناخته است ، « آزادی گزینش » ناشناخته است ، « خوشبختی » ناشناخته است . پس می باید آنها را از نو آموزش داد و او این پدیده های مقدس را در قالب یک آئین نوین خوشبختی آفرین در سروده های همیشه جاوید و مقدس خود « گاتها » به مردمان جهان ارمغان نمود . از آن پس زرتشت ، زرتشتی شد که فراسوی زمان و تاریخ قرار گرفت

 
☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼




You are here: